به گزارش مشرق، اوایل سال ۹۴، مرد۵۰ سالهای به نام محسن با مراجعه به پلیس آگاهی پایتخت، از همسر۴۵ سالهاش به نام ندا به اتهام آدمربایی شکایت کرد. او در طرح شکایتش گفت: «۲۰ سال از زندگی مشترک من و همسرم میگذرد و حاصل زندگیمان یک دختر است.
در این مدت با هم اختلافات زیادی داشتیم، اما به خاطر دخترمان گذشت کردیم و خیلی از حرفها را نادیده گرفتیم. این گذشت تا اینکه دو هفته قبل سه مرد به خانهام آمدند و مرا به بهانه اعتیاد سوار خودرو کردند و به کمپ بردند. هرچه اصرار کردم معتاد نیستم التماسهایم بیفایده بود. آنها ۱۱روز مرا نگه داشتند و بعد رها کردند. آنجا بود که فهمیدم طرح این نقشه از سوی همسرم ندا بوده و او خواسته است اختلافات این چند ساله را تلافی کند. حالا از او و مدیر کمپ به خاطر آدمربایی و نگهداری من در کمپ شکایت دارم.»
با طرح این شکایت، همسر شاکی بازداشت شد، اما هرگونه جرمی را انکار کرد و گفت: « قبول دارم با شوهرم اختلاف داشتم، اما قصدم نجات شوهرم بود. او سالهاست به مواد مخدر معتاد است و دخترم نیز شاهد است. بارها با او صحبت کردم، اما در ترک مواد اراده قوی نداشت و نمیتوانست مواد را کنار بگذارد. آنجا بود که تصمیم گرفتم او را در کمپ بستری کنم، اما به تنهایی حریفش نبودم به همین دلیل با مدیر کمپی حوالی تهران صحبت کردم و قرار شد او مأمورانش را مقابل خانهام بفرستد تا شوهرم را با خودشان به کمپ ببرند.»
در ادامه مدیر کمپ نیز بازداشت شد، اما او هم جرمش را انکار کرد. به این ترتیب هر دو متهم با توجه به شواهد و قرائن موجود روانه زندان شدند، اما با قرار وثیقه آزاد شدند. پرونده بعد از صدور کیفرخواست به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و روز گذشته روی میز هیئت قضایی به ریاست قاضی زالی قرار گرفت. ابتدای جلسه شاکی با طرح دوباره شکایتش گفت: «همسرم دروغ میگوید. تا به حال لب به مواد نزدهام.
من کارمند فرودگاه هستم و کارم به صورت شیفتی است. بنا به شغلم هر دوره از ما آزمایش میگیرند، بنابراین اگر تا به حال اعتیادم ثابت شده بود آنها مرا اخراج کرده بودند. چطور حالا همسرم مدعی است من معتادم و چندسالی است که مواد مصرف میکنم!» از او شکایت دارم و حاضر به گذشت نیستم.
سپس مدیر کمپ به اتهام اخفای شاکی با انکار جرمش در دفاع از خود گفت: «من شاکی را نمیشناختم. روزی همسرش تماس گرفت و از من کمک خواست. او گفت زن تنهایی است و کسی را ندارد او را کمک کند به همین دلیل دلم سوخت و تصمیم گرفتم او را کمک کنم.»
در ادامه همسر شاکی در جایگاه ایستاد و با انکار جرمش گفت: «باور کنید شوهرم به مواد مخدر اعتیاد داشت و من اشتباه نکردهام. بارها خواستم او را کمک کنم، اما حریفش نشدم. دخترم نیز در دادسرا به اعتیاد پدرش اقرار کرده بود، اما شوهرم او را ترساند و گفت اگر شهادت دهد نفقهاش را قطع میکند او هم مجبور شد در همان دادسرا شکایتش را پس بگیرد.»
سپس شاکی در پاسخ به سؤال هیئت قضایی مبنی بر اینکه هنگام بستری باید فرم از سوی پدر و مادر همسرتان پر میشد چرا آنها را مطلع نکردید، گفت: «پدر محسن قبلاً به صورت شفاهی اجازه این کار را داده بود. من هم ۲۰ سال با شوهرم زندگی کرده بودم و میخواستم مشکل زندگیام را خودم حل کنم. صلاح دیدم خودم فرمها را پرکنم و با امضای خودم شوهرم را بستری کنم.»
در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.
منبع: روزنامه جوان